«•´`•.(*•.¸(`•.¸بــنــت الــزهــــــراء ¸.•´)¸.•*).•´`•»

الهی لا تعذبنی فانی مقر بالذی قد کان منی.فما لی حیله الا رجائی.لعفوک ان عفوت و حسن ظنی.وکم من زله لی فی الخطایا.وانت علی ذو فضل

«•´`•.(*•.¸(`•.¸بــنــت الــزهــــــراء ¸.•´)¸.•*).•´`•»

الهی لا تعذبنی فانی مقر بالذی قد کان منی.فما لی حیله الا رجائی.لعفوک ان عفوت و حسن ظنی.وکم من زله لی فی الخطایا.وانت علی ذو فضل

واقعه غدیر خم

 واقعه غدیر خم

سـال دهـم هـجـرت اسـت , و اسـلام سـراسـر جزیرة العرب را فراگرفته است همه قبایل عرب به آیـیـن مـسـلـمـانـى گـرویـده , به رسالت حضرت ختمى مرتبت (ص ) اقرار کرده اند

 اثرى از بت و بـت پـرسـتى در هیچ یک از قبایل به چشم نمى خورد زحمات صاحب رسالت (ص ) به ثمر نشسته و مـیـوه شـیرین خود را به بارآورده است بت از سریرالوهیت فرود آمده ,

 و کلمه طیبه لااله الااللّه در گستره جزیرة العرب , طنین افکن شده است .


اکـنـون تـنها تفاوت مردم , در ایمان قلبى و سابقه آنان در اسلام است پیامبر عظیم الشان (ص ) که حدودبیست و سه سال سخت ترین رنج ها را تحمل کرده , و در تمام این مدت طولانى

 لحظه اى در انجام وظیفه و ابلاغ رسالت سستى نورزیده , و هیچ گاه احساس خستگى نکرده , اینک دریافته است کـه بـه زودى از ایـن جـهـان رخـت بـرخواهد بست و به دیدار

معبود یگانه اش خواهد شتافت پس هـمچنان بى وقفه مى کوشد تاآنجا که امت برمى تابد,

 آداب اسلام را به آنان بیاموزد اندکى از احکام اسلام باقى است , که هنوز فرصتى

 براى ابلاغ یا آموزش آنها فراهم نیامده است فریضه مهم حج از آن جـمـله است

آن گرامى تا آن روز فرصت نیافته بود حج را چون نماز به مسلمانان بیاموزد

 و اکنون تنها و آخرین فرصت است .


اعـلام عـمـومـى شد که رسول خدا(ص ) حج مى گزارد مردم از قبایل رو به سوى مدینه نهادند

و آن حضرت در روز پنج شنبه شش روز, یا شنبه چهار روز به آخر ذیقعده ابودجانه را در مدینه جـانـشین خود ساخته در حالى که همه همسران و خاندانش او را همراهى مى کردند

 و صد شتر قربانى همراه داشت , از مدینه حرکت کرد.
در آن روزهـا بـیـمـارى سـخـتى (آبله یا حصبه ) در مدینه شایع بود که بسیارى از

مسلمانان را از ایـن مـصـاحـبـت مـیـمون محروم مى داشت  با این حال دهها هزار نفر

با پیامبر همراه شدند مـورخـان هـمراهان آن حضرت را چهل هزار, هفتاد هزار, نود هزار, 114  هزار, 120  هزار و  124  هزار نـفـرنوشته اند ولى با این همه حق این است که بگوییم :

 چنان جمعیتى در رکاب آن حضرت حـرکت کردکه شمارش بر جز خدا پوشیده است 

 اینان کسانى بودند که از مدینه مى آمدند, ولى تعداد حاجیان به این عده منحصر نمى شد

 زیرا اهل مکه و ساکنان حومه آن و کسانى که از یمن در رکاب امیرالمؤمنین على (ع ) آمده بودند, نیز در حج شرکت داشتند.


حضرت غسل کرد, بدن مبارکش را روغن مالید, خود را خوشبو کرد, موهایش را شانه زد,

 و ازمدینه بیرون آمد هنگامى که از مدینه بیرون مى رفت تنها دو تکه لباس بر تن داشت

که یکى را بر دوش انـداخته و دیگرى را به کمر بسته بود منزل به منزل پیش مى رفت ,

وقتى به ((ذى الحلیفه )) رسید احرام بست  و همچنان پیش رفت تا در روز سه شنبه

 چهارم ماه ذیحجه وارد مکه شد از باب بنى شیبه واردمسجدالحرام شد , طواف کرد

, نماز طواف به جاى آورد, بین صفا و مروه سعى نمود و بدین ترتیب اعمال عمره

به پایان رسید به کسانى که قربانى همراه خود نیاورده بـودنـد, فـرمـود تقصیر کرده

 ازاحرام خارج شوند و خود چون قربانى همراه داشت در حال احـرام باقى ماند,

تا در منى قربانى کند امیرمؤمنان که از حرکت پیامبر براى حج آگاه شده بود, در حالى

که  37  قربانى همراه داشت , باسپاهیان خود براى شرکت در مراسم حج از یمن حرکت

 کـرد, و در مـیـقـات اهـل یمن به همان نیتى که پیامبر (ص ) محرم شده بود, احرام بست ,

 و مانند حضرت رسول , پس از سعى صفا و مروه در احرام باقى ماند.
رسـول مـکرم اسلام (ص ) روز هشتم ذیحجه از طریق منى وارد صحراى عرفات شد,

تا مراسم حج راآغـاز کـنـند تا طلوع آفتاب روز نهم در منى ماند و سپس راه عرفات

 را پیش گرفت , و در خیمه خویش درعرفات فرود آمد.
در عـرفـات , در اجتماع باشکوه مسلمانان , به شیوایى تمام خطبه خواند

 در این خطبه مسلمانان را بـه بـرادرى و احـترام متقابل سفارش کرد, بر همه

 آداب جاهلیت مهر بطلان زد و ختم پیامبرى را اعـلام نمود تا غروب روز نهم در عرفات ماند

وقتى آفتاب غروب کرد و هوا کمى تاریک شد, بـه سـوى ((مـزدلفه )) شتافت شب

را در همان جا سپرى کرد صبح روز دهم به طرف منى حرکت کرد آداب منى را

به جاى آورد و بدین گونه مناسک حج را به مسلمانان آموخت .


ایـن حـج را حـجـة الوداع , حجة الاسلام , حجة البلاغ , حجة الکمال و حجة التمام

خوانده اند با پـایـان گـرفـتـن مراسم حج پیامبر (ص ) به سوى مدینه حرکت کرد

 هنگامى که به سرزمین رابغ رسـیـد, در مـحـلـى کـه غـدیـر خـم نام داشت ,

 جبرئیل امین بر او نازل شد و پیامى بدین شرح از پروردگار بر او تلاوت کرد:.

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته

 و اللّه یعصمک من الناس ان اللّه لایهدى القوم   الکافرین .


اى رسـول مـا! آنـچـه را از سـوى پـروردگـارت بـر تـو نازل شده به مرم برسان و اگر این کار را انـجـام نـدهـى , رسـالـت خـود را بـه انـجام نرسانده اى و خدا تو را از مردم ایمن خواهد کرد همانا خداى ,قوم کفرپیشه را هدایت نمى کند .


این پیام الهى ماموریتى خطیر بر عهده پیامبر اکرم (ص ) مى گذاشت ,

اعلان چیزى که باید همگان ازآن بـاخبر شوند, و اگر چنین نکند, گویاکارى صورت نداده است بنابراین بهترین موقعیت براى اعـلام چـنین پیامى همین جا بود, جایى که راه مصر و عراق

 و مدینه و حضرموت و تهامه از هم جدا مـى شـود وهـمه حاجیان ناگزیر از آن مى گذرند

 غدیر خم مناسب ترین محلى بود که مى توانست چنین پیام سترگى رابه گوش همگان برساند.
پـس دسـتـور تـوقـف صـادر شـد فـرمـود تـا رفتگان را باز خوانند و صبر کرد تا آنان که

در راهند بـرسند اجتماع عظیمى در صحراى تفتیده حجاز گرد آمد روزى سخت گرم

و منطقه اى بشدت گرماخیز بود,چنان گرم که مردان نیمى از لباس خود را بر سر انداخته

 و نیمى دیگر را به پـاى خـویـش مـى پیچیدند همه مى خواستند بدانند چه چیز باعث شده

که پیامبر (ص ) در چنین مکان به ظاهر نامناسبى دستورتوقف داده اند حرارت اشتیاق با گرماى هوا آمیخته حاجیان را بى تاب مى کرد.


فـرمـود تـا زیـر چـنـد درخت کهنسال را بروبند و جهاز شتران را بر هم انباشته کنند

 منبرى بلند بـرافـراشـت نـزدیـک ظـهر آن گاه که همه حاجیان در آن صحرا جمع شدند, بر فراز منبر برآمد و خطبه اى بدین شرح ایراد کرد:.
ستایش مخصوص خداوند است از او کمک مى خواهیم و به او ایمان مى آوریم و

 بر او توکل مى کنیم و از شر نفس و بدى کردارمان به او پناه مى بریم , خدایى که

 هدایت کننده اى نیست آنکه رااو گمراه سازد و گمراه کننده اى نیست هر که را او هدایت کند گواهى مى دهم که معبودى جزخداى یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست اما بعد:.


اى مردم خداوند نیکى کننده آگاه به من خبر داد که هیچ پیامبرى بیش از نصف عمر پیامبر پیش ازخـود زنـدگـى نـخـواهد کرد و اندکى بیش نمانده که مرا نیز به سراى باقى دعوت کنند و من اجابت کنم و همانا از من و همه شما سؤال خواهد شد پس شما چه پاسخ خواهید داد؟ .


مـردم گـفـتـنـد: گـواهـى مـى دهیم که تو پیام الهى را رساندى و پند دادى و کوشیدى خدایت پاداشى نیک دهد.
فـرمـود: آیـا شهادت نمى دهید که معبودى جز خداى یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست وبهشت او حق و دوزخش حق است و مرگ حق است و قیامت بدون شک خواهد آمد و خداوندتمام مردگان را زنده خواهد کرد؟ .
گفتند: آرى به همه اینها گواهى مى دهیم .
عرض کرد: خدایا شاهد باش.
سپس فرمود: اى مردم صداى مرا مى شنوید؟ .
گفتند: آرى .
فـرمـود: مـن پـیـش از شـمـا بـه حـوض کوثر مى رسم و شما در کناره حوض بر من وارد خواهید شـد,حـوضـى کـه عـرض آن بـه انـدازه فاصله صنعا تا بصرى است , و در آن جامهایى است از نقره به شماره ستارگان حال بنگرید که پس از من با دو میراث گرانبها چگونه رفتار مى کنید.


مردى از میان جمعیت فریاد برآورد: یا رسول اللّه ! آن دو چیز گرانبها چیست ؟ .
فرمود: یکى از آن دو که بزرگتر است , کتاب خداست یک طرفش در دست خدا و طرف دیگرش

 به دسـت شـمـاست , پس آن را محکم نگه دارید تا گمراه نشوید و دیگرى که کوچکتر است ,

عترت و خـانـدان مـن اسـت و خـداى نـیـکـى کننده آگاه به من خبر داده است که این دو هرگز از هم جـدانـمى شوند, تا در لب حوض در قیامت به من رسند من هم از خدا همین را خواسته ام پس شما ازآنها پیشى نگیرید که هلاک مى شوید و از آنها وا نمانید که هلاک مى شوید سپس دست على (ع )را گرفت و بلند کرد, به طورى که سپیدى زیر بغل

 هر دوشان دیده شد و همه مردم على را شناختند.


آنگاه فرمود: اى مردم ! چه کسى نسبت به مؤمنان از خود ایشان سزاوارتر است ؟ .
گفتند: خدا و رسولش بهتر مى دانند.
فرمود: خدا مولا و سرپرست من است و من مولا و سرپرست مؤمنانم و من نسبت به مؤمنین ازخود ایشان سزاوارترم پس هر کس من مولا و سرپرست اویم , على مولا و سرپرست اوست.
این جمله را سه بار تکرار کرد.
سـپـس گـفـت : خداوندا! دوستى کن با هر کس که با على دوستى کند, و دشمنى کن با هر کس کـه عـلـى را دشمنى کند, دوست بدار هر کس که على را دوست مى دارد, و دشمن دار هر کس او رادشـمـن مـى دارد, یـارى کـن هر کس را که یاریش کند و بى یاور بگذار هر کس تنهایش گذاردو حق را همواره با على بدار هر طرف که باشد .
اى مردم باید حاضران , این پیام را به غایبان برسانند.


چون خطبه نبوى به پایان رسید امین وحى براى بار دوم نازل شد و او را به این پیام مفتخر ساخت .
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا.
امـروز دیـن شـمـا را کـامـل کـردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما بـاشـد[اسلام را به عنوان دین براى شما پسندیدم ]پیامبر اکرم (ص ) پس از دریافت این پیام مسرت بـخش ,

فرمود: ((اللّه اکبر! که دین کامل و نعمت تمام گشت و پروردگارم به رسالت من و ولایت على بعد از من راضى شد)) .
 
مراسم تبریک و تهنیت

پـیـامـبـر اکرم (ص ) پس از اتمام خطبه از منبر پایین آمد و در خیمه اى نشست و فرمود تا على (ع ) درخـیـمه اى دیگر بنشیند آنگاه دستور داد تمام اصحاب براى عرض تبریک به دیدار امیرالمؤمنین بشتابندو مقام ولایتش را تبریک گویند.
نویسنده کتاب تاریخ روضة الصفا پس از نقل جریان غدیر مى نویسد:.
پس فرود آمد و در خیمه خاص بنشست و فرمود که امیرالمؤمنین على (ع ) در خیمه دیگربنشیند بعد از آن طبقات خلایق را امر کرد به خیمه على (ع ) رفتند و زبان به تهنیت آن حضرت گشادند و چـون مـردم از این امر فارغ شدند, امهات, به فرموده خواجه کاینات نزد على (ع ) رفته او را تهنیت گفتند .
و در تاریخ حبیب السیر پس از نقل حدیث غدیر چنین آمده است :.
پس امیرالمؤمنین على ـ کرم اللّه وجهه ـ به موجب فرموده حضرت رسالت (ص ) در خیمه نشست تا طوایف خلایق به ملازمتش رفته لوازم تهنیت به تقدیم رساندند و از جمله اصحاب عمر بن الخطاب ـ رضى اللّه عنه ـ جناب ولایت مب را گفت : بخ بخ یابن ابى طالب اصبحت مولاى ومولى کل مؤمن و مؤمنة ,.
یـعـنـى خـوشـا حـال تو اى پسر ابوطالب ! بامداد کردى در وقتى که مولاى من و مولاى هر مؤمن ومـؤمـنـه بـودى بـعـد از آن امـهـات مـؤمـنـیـن بـر حـسـب اشـارت سـید المرسلین به خیمه امیرالمؤمنین (ع )رفته شرط تهنیت به جاى آوردند.
مـرحـوم طـبرسى مفسر و محدث نامى امامیه نیز عین این مطلب را در کتاب اعلام الورى روایت کرده است .
هـمـه اصـحـاب دوبـاره با پیامبر بیعت کردند و همزمان با على (ع ) نیز بیعت کردند اولین کسانى کـه دسـت بـر دسـت پیامبر(ص ) و على (ع ) نهادند ابوبکر, عمر, عثمان طلحه و زبیر بودندهـمـان طور که پیش از این گفتیم عمر براى تبریک و شاد باش جمله اى را به کاربرد که در تاریخ مـانـدگـار شـد او گفت :بخ ‌بخ یا بن ابى طالب , اصبحت , مولاى و مولا کل مؤمن و مؤمنه شمار بسیارى از محدثان اهل سنت این جمله را از اصحاب رسول خدا(ص ) که در آنجا حاضر بوده و ایـن جـمـله را از زبان عمر شنیده اند, نقل کرده اند از جمله کسانى که این جمله را روایت کرده اند ابن عباس , ابوهریره , برا بن عازب , زید بن ارقم ,سعد بن ابى وقاص , ابوسعید خدرى و انس بن مالک را مى توان نام برد.
مرحوم علامه امینى در کتاب الغدیر شصت نفر از دانشمندان اهل سنت را نام مى برد که این روایت رادر کتب خود آورده اند و بعضى آن را به ابوبکر نیز نسبت داده اند.
آنـگـاه حـسان بن ثابت , شاعر نامى زمان خود برخاسته عرض کرد:
 ((یا رسول اللّه ! اجازه مى خواهم درحضور شما چند بیت درباره على (ع ) بگویم )).
فرمود: با برکت الهى بگو:.
حسان بر بلندى رفت و چنین سرود:.
ینادیهم یوم الغدیر نبیهم ـــــ بخم و اسمع بالرسول منادیا.
فقال فمن مولاکم و نبیکم ؟ ـــــ فقالوا و لم یبدو اهناک التعامیا.
الهک مولانا و انت نبینا ـــــ و لم تلق منا فى الولایة عاصیا.
فقال له قم یا على فاننى ـــــ رضیتک من بعدى اماما و هادیا.
فمن کنت مولاه فهذا ولیه ـــــ فکونوا له اتباع صدق موالیا.
هناک دعا اللهم و ال ولیه ـــــ و کن للذى عادى علیا معادیا.


یعنى :.
ـ پـیـامـبـر مـسـلمانان در روز غدیر با آواز رسا آنان را فرا خواند, و شگفتا! که چگونه فرستاده خدا فریادمى کرد.
ـ پس گفت : مولى و سرپرست و پیامبر شما کیست ؟
در آنجا همه بدون هیچ ابهامى گفتند:.
ـ خـداى تو مولاى ماست و تو پیامبر ما هستى و هیچیک از ما را نخواهى دید که درباره امر ولایت , تورا عصیان و مخالفت کند.
ـ و آنگاه به على (ع ) گفت : یا على برخیز که من تو را براى امامت و رهبرى پس از خود برگزیدم .
ـ پـس هـرکـس را کـه مـن رهـبـر و سـرپـرست اویم , همانا این على سرپرست اوست پس براى او پیروانى صادق و دوستدار باشید.
ـ و در آنـجـا دعـا کـرد: خـداونـدا دوست على را دوست بدار و با آن کس که با على دشمنى کند, دشمن باش .
 
نصب على به خلافت , در روز غدیر

سه روز طول کشید تا مراسم بیعت و تهنیت به پایان رسید حال , تکلیف خلافت کبراى الهى مـعـلـوم وخـلیفه رسول خدا منصوب شده , مردم او را شناخته و با او بیعت کرده اند دیگر وقت آن رسیده بود که مراسمى چون تاجگذارى شاهان برگزار شود پیامبر(ص ) امیرالمؤمنین را خواست و عـمـامـه خود را که ((سحاب )) نامیده مى شد بر سر وى نهاد و دنباله هاى آن را تا روى شانه هایش آویخت و فرمود: یا على العمائم تیجان العرب , یعنى عمامه تاج عرب است .
سـپـس فـرمـود: پـیـش بیا حضرت پیش آمد فرمود: برگرد حضرت برگشت آنگاه رو به اصـحـاب کرده فرمود: ((فرشتگانى که در روز بدر و حنین به یاریم آمدند, این گونه عمامه بر سر داشتند .
و فـرمـود: ((عـمامه سیماى اسلام است , عمامه علامتى است که مسلمان را از مشرک جدا مى کند)) و فرمود: ((ملائکه با این شکل به نزد من آمدند)) .


بـدیـن تـرتـیـب واقـعـه غـدیـر بـه پـایـان رسـیـد و حاجیان هر کدام راه دیار خویش گرفته در اطراف جزیرة العرب پراکنده شدند آنان حدیث ولایت را به گوش همه مسلمانان رساندند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد