«•´`•.(*•.¸(`•.¸بــنــت الــزهــــــراء ¸.•´)¸.•*).•´`•»

الهی لا تعذبنی فانی مقر بالذی قد کان منی.فما لی حیله الا رجائی.لعفوک ان عفوت و حسن ظنی.وکم من زله لی فی الخطایا.وانت علی ذو فضل

«•´`•.(*•.¸(`•.¸بــنــت الــزهــــــراء ¸.•´)¸.•*).•´`•»

الهی لا تعذبنی فانی مقر بالذی قد کان منی.فما لی حیله الا رجائی.لعفوک ان عفوت و حسن ظنی.وکم من زله لی فی الخطایا.وانت علی ذو فضل

آهوی وحشی

سر هوای یار دارد، من کیم؟

لب نوای یار دارد، من کیم؟

چشم با اشکش بگوید، من کیم؟

دل هماره خود بجوید، من کیم؟

من کیم؟ یک عاشق زار و نزار

هوشم از کف رفت و گردیدم خمار

لاله را دیدم بسان لعل او

سوسن صحرا چو او از رنگ و بو

سرو را دانم کمان از قامتش

دست من کی می رسد بر ساحتش

مذهب او نیست راندن از برش

عاشق خود کی براند از درش

عشق خواندم کار خود را !؟ وای وای

پس روا باشد بگریم های های

من کجا؟ عشقش کجا؟ یا لیتنا!

من نیم بیش از گدایی بی حیا

در برش راضی شدم بر بندگی

مانده ام اینجا ز شور زندگی

 سرورم! آیا به پیش پای خود

می شود خوانی مرا شیدای خود؟

گر بخوانی، پر گشایم بر فلک

 آنچنان تا من شوم رشک ملک

 گویمت: آقای من، مولای من

 ای فدای پای تو بالای من

 آهوی وحشیّ طبعم پا گرفت

 ذکر "یا مهدیّ" من بالا گرفت

گر کنی بهر شکارش پهن دام

 دام تو در چشم او مانند جام

جام می، لبریز و سرشار از سرور

 می رود در دام با فخر و غرور

 می کند سر را بلند او از فرود

خواند او با خود؟ نه، با تو این سرود:

 آمده اینک به سویت والهت

 شمع من بنگر منم پروانه ات

گر بِرانی من بگویم مرحبا

 ورکشی اینک بگویم هَبَّذا

کشتنم؟ آری، بُود تفسیر عشق

 بهر کشتن چیست به؟ شمشیر عشق

 عشق تنها مردن و خندیدن است

عشق تنها مرگ را بوسیدن است

 عشق یعنی گریه چون ابر بهار

 عشق یعنی سالها در انتظار

عشق یعنی گریه بر راه عزیز

 عشق یعنی سر به درگاه عزیز

عشق یعنی جستجویی نا تمام ع

شق یعنی گفتگویی با امام

عشق یعنی بهر او زندان شدن

عشق یعنی جانب یزدان شدن

عشق یعنی استغاثه از خدا

 عشق یعنی از جهان گشتن جدا

عشق یعنی فارغ از دنیا شدن

عشق یعنی بهر او هر جا شدن

عشق یعنی جستجو از بهر یار

عشق یعنی عاشقی چون مهزیار

 عشق یعنی با خودش گفتن نیاز

 عشق یعنی بهر او رفتن حجاز

 عشق یعنی سینه را فانوس کن

 چشم خشک خویش اقیانوس کن

عشق یعنی باب مهرش باز کن

 عشق یعنی درد دل آغاز کن

عشق یعنی یک شبی بی خواب شو

 عشق یعنی از تبش بی تاب شو

 عشق یعنی قفل دل را باز کن

 عشق یعنی نغمه ات را ساز کن

 عشق یعنی درگذشتن از سها

 عشق یعنی رفتنت تا سامرا

 سامرا گفتم دلم بی تاب شد

 فکر و ذکرم باز آن سرداب شد

 آتش عشقش مرا سوزانده تن

 ایّها الناس! اسمعوا لی لحظهً

 آخر ای مردم! کجا غایب شد او؟

آخر ای مردم! چرا غایب شد او؟

آخر ای مردم! فراقش تا به کی؟

 دوری از رخسار ماهش تا به کی؟

 آخر ای مردم! یتیمی تا به کی؟

 گفتن از درد قدیمی تا به کی؟

 آخر ای مردم! جفا را کم کنید

 گونه را گل، اشک را شبنم کنید

دست بردارید از بهر دعا

رحمت واسع بخواهید از خدا

رحمت واسع، خدا را مهدی است

 دیگر اینجا، نی گه بد عهدی است

 آری، آری، مهدی آن ساقیّ عشق

 کرده ما را با نگه باقیّ عشق

 عشقِ مهدی را ز مهد آموختیم

 از شرار عشق او، خود سوختیم

 او گُل و ما بلبلان عاشقش

 او چو شمع و ما همه پروانه اش

 گر بیاید جان خود را می دهیم

 سر به درگاه جلالش می نهیم

 سرورم، مهدی، گل باغ وجود

 ای همه عالم به پایت در سجود

 روز و شب از جام عشقت گشته مست

 هرکه مهرت گوشه ی قلبش نشست

 جان ما قربانی دیدار شد

 بی مه رویت جهان غمبار شد

 مهدیا! بازآ و ما را شاد کن

 نغمه ی آزادگی فریاد کن

 مهدیا! بگذر کلامم قاصر است

 عشق تو، آری، همویم ناصر است

نظرات 1 + ارسال نظر
مازیار شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 06:06 ب.ظ http://future2010.blogsky.com

سلام سیده جان ...
شعر خیلی زیبائی بود .
عشق یعنی تمام عمر در انتظار یار ماندن و تنها و بغض بر گلو رفتن .
سیده جانم ٬ آبجی گل خودم منتظرتم .
منو لینک نمیکنی

این بلاگ جدیدمه http://f2.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد