سلام و صد سلام به همه عزیزان امیدوارم که
شاد و خوشحال باشید و خنده و لبخند همیشه با
شما باشد
شب جدایی
ز دو دیده خون فشانم ، ز غمت شب جدایی
چه کنم ؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
همه شب نهاده ام سر ، چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه گدایی
مژه ها و چشم یارم به نظر چنان نمای
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
سر برگ گل ندارم ، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیده ام ز گلها همه بوی بی وفایی
به کدام مذهب است این ؟ به کدام ملت است این ؟
که کشند عاشقی را ، که تو عاشقم چرایی؟
به طواف کعبه رفتم ، به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
به قمار خانه رفتم ، به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی ؟ که درون خانه آیی؟
در دیر می زدم من ، که یکی ز در در آمد
که:درآ،درآ، عراقی ! که تو خاص از آن مایی!
(فخرالدین عراقی)
سلام زینب خانم.شعری که نوشتی خیلی قشنگه.
یه چیزی رو باید بدونین.اون هم اینکه اسم وبلاگتون منو آورد اینجا.موفق باشین.اگر دوست داشتین به منم یه سری بزنین.خوشحال میشم
سلام سیده خانم
لطفا میل خود را برای تماس دوستان در وبلاگ خود قرار بدهید