«•´`•.(*•.¸(`•.¸بــنــت الــزهــــــراء ¸.•´)¸.•*).•´`•»

الهی لا تعذبنی فانی مقر بالذی قد کان منی.فما لی حیله الا رجائی.لعفوک ان عفوت و حسن ظنی.وکم من زله لی فی الخطایا.وانت علی ذو فضل

«•´`•.(*•.¸(`•.¸بــنــت الــزهــــــراء ¸.•´)¸.•*).•´`•»

الهی لا تعذبنی فانی مقر بالذی قد کان منی.فما لی حیله الا رجائی.لعفوک ان عفوت و حسن ظنی.وکم من زله لی فی الخطایا.وانت علی ذو فضل

اى همیشه بهترین...التماس دعا

اى همیشه بهترین

اى نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟

 منزل ‏آن مه عاشق کش عیار کجاست؟

هرسر موى مرا با تو هزاران ‏کار است  

ما کجاییم و ملامتگر بى کار کجاست؟

ساقى و مطرب و مى،جمله ‏مهیاست  

   ولى عیش، بى یار مهیا نشود یار کجاست؟

 

همه هستى‏ام را که ذره‏اى از لطف بى‏نهایت اوست؛ خاک قدمت کردم، شاید بیایى و نفسى بر این خاک تیره، پاى عنایت گذارى. آنگاه است که چشمان همیشه منتظر نرگس، توتیایى خواهد یافت که جهانى را تواند روشنى بخشد و قافله هستى را  راه نماید.

اى مهربان‏ترین! ببین که از اشک، سرشارم؛ ببین که مرغ دلم در آسمان آرزوها چگونه بال و پر مى‏زند؛ ببین که دستان نیازمند، جز در آستان تو اجابت را نمى‏یابد. پس بیا و شب هاى تنهایى دلم را که در هر گوشه آن هزار یلدا خفته است، ستاره باران کن.

اى جانان جان! از فیض نگاه توست که عشق در خانه قلبمان مى‏تپد، و رود زندگى در رگ هاى عمر، جارى است.

ترنم عاشقانه ‏ترین کلاممان، موسیقى آرام نام توست، که به تار هستى، زخمه شوق مى‏زند و آهوى عاشقى را چابک تر از همیشه به هر سو مى‏برد.

اى همیشه سبز! چشم به راه آمدنت، در جاده‏هاى سرد انتظار، ره مى‏پیماییم. شاید آینه اشکمان نیم نگاهى از رخ مهتابى‏ات را حسرت به دل نماند.

اى سرخ‏ترین سپیده! مهر خونین چشمانمان در انتظار صبح صادق دیدار توست، که هر بامداد سر بر مى‏کند، تا شاید در این بى‏نهایت اندوه، نشانى از تو بجوید، که بى تو راه گم کردگانیم در این حیرت.

 اى وارث لب تشنگان! تشنه دیدار توایم و سالهاست که جز سراب هزار رنگ دنیا، اجابتى به خود ندیده‏ایم.

بیا که کام عطشناک زندگى در انتظار زلال حضور تو به تمنا نشسته است.

در رؤیایى‏ترین شب هاى دل، نام تو آذین تنهایی هاى بى‏پایان ماست. اى بهترین همیشه و اى همیشه بهترین! انجماد ذهن خسته من، شعاعى از تو را مى‏خواهد تا زمستان زندگى را از طراوت بهار تو لبریز کند.

اى تمام زیبایى! عشق تنها با تو معنا مى‏شود و دلدادگى، کودک نوآموز دبستان کوى توست.

تو جانى و همه خوبی هاى عالم، کالبد.

تو بهارى و همه فضیلت ها، چون شاخه‏هاى تو در تو، تو را انتظار مى‏کشند.

اگر هنوز آیین مهرورزى غبار خاموشى نگرفته است، چون مهر رخ تو بر آیینه‏ها مى‏تابد. اگر هنوز امیدى است، چون گرماى نفس‏ تو چون نسیم ‏بهارى، جان مى‏بخشد و شکوفایى مى‏آورد.

تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم که کودکان مهر مادر را.

تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم که تن، جان را.

تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم که یعقوب، یوسف را.

تو را و میلاد تو را همیشه از همه دوست داشتنی ها، بیشتر دوست مى‏داریم.

نظرات 1 + ارسال نظر
شیعه یعنی.. شنبه 12 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 06:42 ق.ظ http://shiahyan.blogfa.com

سلام دوست عزیز

الهی منجی انسان کی آید؟
شراب هستی انسان کی آید ؟
که تنها من نیم آدم سراید
قرار و صبر و آرامم کی آید؟
شراب و ساقی جامم کی آید؟
صمیمانه حقیقت را بگویم
امید غربت شامم کی آید؟

موفق باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد