(( یا علی ذکر علی عباده ))
در مدح علی علیه السلام حضرت مشکل الگشا
مگو که ذات خداوند عین ذات علیست ؛ بگو صفات خدائی همه صفات علیست
بحکم آنکه من الماء کل شیئ حی ؛حیات و هستی هر چیزرا حیات علیست
هر که را مشکل بود حلال مشکلها علیست؛ در دریای حقیقت بحر بی پایان علیست
شیعیان را روز محشر در حیات و در ممات؛ یاور و یارست بر هر درد و غم درمان علیست
سلام عزیزان و مهربانانم امیدوارم شاد و خوش و خرم باشید.
ولادت با سعادت مولی الموحدین علی علیه السلام و روز پدر را
به همه شیعیان تبریک وتهنیت عرض میکنم.
اسعد الله أیامنا وأیامکم بذکرى ولادة أمیر المؤمنین
علی بن أبی طالب علیه السلام وکل عام وأنتم بخیر
حالا با هم زیارت امین الله را میخوانیم و التماس دعا
زیاره امین الله
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ علی عِبَادِهِ السَّلَامُ
عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَشْهَدُ أَنَّکَ جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ
عَمِلْتَ بِکِتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنن نَبِیِّهِ ص حَتَّى دَعَاکَ اللَّهُ إِلَى جِوَارِهِ وَ
قَبَضَکَ إِلَیْهِ بِاخْتِیَارِهِ وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَکَ الْحُجَّةَ مَعَ مَا لَکَ مِنَ الْحُجَجِ
الْبَالِغَةِ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِکَ رَاضِیَةً
بِقَضَائِکَ مُولَعَةً بِذِکْرِکَ وَ دُعَائِکَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِیَائِکَ مَحْبُوبَةً فِی
أَرْضِکَ وَ سَمَائِکَ صَابِرَةً عَلَى نُزُولِ بَلَائِکَ مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِکَ
مُتَزَوِّدَةً التَّقْوَى لِیَوْمِ جَزَائِکَ مُسْتَنَّةً بِسُنَّةِ أَوْلِیَائِکَ مُفَارِقَةً لِأَخْلَاقِ
أَعْدَائِکَ مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیَا بِحَمْدِکَ وَ ثَنَائِکَ ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى قَبْرِهِ
وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِینَ إِلَیْکَ وَالِهَةٌ وَ سُبُلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیْکَ
شَارِعَةٌ وَ أَعْلَامَ الْقَاصِدِینَ إِلَیْکَ وَاضِحَةٌ وَ أَفْئِدَةَ الْعَارِفِینَ مِنْکَ
فَازِعَةٌ وَ أَصْوَاتَ الدَّاعِینَ إِلَیْکَ صَاعِدَةٌ وَ أَبْوَابَ الْإِجَابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ
وَ دَعْوَةَ مَنْ نَاجَاکَ مُسْتَجَابَةٌ وَ تَوْبَةَ مَنْ أَنَابَ إِلَیْکَ مَقْبُولَةٌ وَ عَبْرَةَ
مَنْ بَکَى مِنْ خَوْفِکَ مَرْحُومَةٌ وَ الْإِغَاثَةَ لِمَنِ اسْتَغَاثَ بِکَ مَوْجُودَةٌ وَ
الْإِعَانَةَ لِمَنِ اسْتَعَانَ بِکَ مَبْذُولَةٌ وَ عِدَاتِکَ لِعِبَادِکَ مُنْجَزَةٌ وَ زَلَلَ مَنِ
اسْتَقَالَکَ مُقَالَةٌ وَ أَعْمَالَ الْعَامِلِینَ لَدَیْکَ مَحْفُوظَةٌ وَ أَرْزَاقَکَ إِلَى
الْخَلَائِقِ مِنْ لَدُنْکَ نَازِلَةٌ وَ عَوَائِدَ الْمَزِیدِ إِلَیْهِمْ وَاصِلَةٌ وَ ذُنُوبَ
الْمُسْتَغْفِرِینَ مَغْفُورَةٌ وَ حَوَائِجَ خَلْقِکَ عِنْدَکَ مَقْضِیَّةٌ وَ جَوَائِزَ
السَّائِلِینَ عِنْدَکَ مُوَفَّرَةٌ وَ عَوَائِدَ الْمَزِیدِ مُتَوَاتِرَةٌ وَ مَوَائِدَ
الْمُسْتَطْعِمِینَ مُعَدَّةٌ وَ مَنَاهِلَ الظِّمَاءِ مُتْرَعَةٌ اللَّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعَائِی وَ
اقْبَلْ ثَنَائِی وَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَوْلِیَائِی بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ
فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ إِنَّکَ وَلِیُّ نَعْمَائِی وَ مُنْتَهَى مُنَایَ وَ
غَایَةُ رَجَائِی فِی مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ قَالَ الْبَاقِرُ ع مَا قَالَهُ أَحَدٌ مِنْ
شِیعَتِنَا عِنْدَ قَبْرِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَوْ عِنْدَ قَبْرِ أَحَدٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع إِلَّا
وَقَعَ فِی دَرَجٍ مِنْ نُورٍ وَ طُبِعَ عَلَیْهِ بِطَابِعِ مُحَمَّدٍ ص حَتَّى یُسَلَّمَ إِلَى
الْقَائِمِ ع فَیَلْقَى صَاحِبَهُ بِالْبُشْرَى وَ التَّحِیَّةِ وَ الْکَرَامَةِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
تَعَالَى
از اشعار استاد شهریار که در مورد امام علی سرودند
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سرچشمه بقا را
مگرای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
برو ای گدای مسکین در خانه ی علی ز ن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بند د زمیان پاکبازان چو علی که می تواند که به سر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیر م چه نامم شه ملک لا فتی را
به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت که زکوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آنکه شاید برسد به خاک پایش چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردن به دعای مستمندان که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چو زنم چو نای هر دم زنوای شوق تو دم که من غریب خوش تر بنوازد این نوا را
همه شب د ر این امیدم که نسیم صبح گاهی به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
زنوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چو خوش است
شهریارا
روز پدر را از اینجا به بابای مهربونم تبریک میگویم و به همه باباهای مهربون و
دلسوز که همیشه به فکر سربلندی و خوشبختی فرزندانشان می باشند .
اقدم لاب الغالی یا اغلی ما فی الوجود یا ابی الحنون
واین دسته گل را به پدر دلسوزم و همه پدرها تقدیم میکنم.
به نام آنکه عشق ورفاقت راآفرید
سلام،سلامی به لطافت و زلالی اشک مادر؛دوستان من روز مادر متاسفانه
نبودم در ابتدا روز میلاد حضرت زهرا (س) را به شما دوستان تبریک
عرض میکنم یگانه زن ،و الگوی همه زنان .و دوست دارم کمی از مادران
پرمهر بگویم.و روز مادر با اینکه گذشته را به همه مادران مهربان تبریک
عرض میکنم و این تصویر را به همه مادران تقدیم میکنم.
یا فاطمه الزهرا ادرکینی جمیعا و نتمنی ان نکون مثل ما تریدین .
آمین یا رب العالمین اهدینی الی طریق المستقیم.
میگم شما قدرو منزلت مادرتون رو چقدر میدانید؟من فقط گوشزد
میکنم که به نظر من عشق مادر به فرزند یکی ازپاکترین ومقدس
ترین عشق ها است.و هیچ عشقی مثل عشق مادر به فرزند
نیست .حتما شما هم خیلی به مادرتون ارادت دارید .درسته....
امیدوارم که همه ما بتونیم با اعمالمون زحمات مادرها را جبران
کنیم .جنت روی زمین و باغ رضوان مادراست.
شعر آهنگ دل است و نغمّه روح بشر
مـــــــــــــــــــــــــــادر
جنت روی زمین و باغ رضوان مادر است
کفر میگویم اگر چه، دین و ایمان مادر است
آنکه پیدا شد محمداز وجودش در قریش
وآنکه شاهان پرورانیده به دامان مادر است
آنکه ایزد داد جنت زیر پای او قرار
وآنکه نامش هست والا نزد یزدان مادر است
آنکه لالایی برایم شب به بستر میسرود
روز و شب میکرد با من آنکه یکسان مادر است
ای بلا و آفت گردون مگر نشناختی
آن زنی را که دعایم کرد از جان مادر است
آنکه توفان حوادث ساختش از من جدا
وآنکه ابر دیده ام را ساخت گریان مادر است
آنکه تیمار من اندر روز و شب بد سالهاست
روز و شب هستم برایش زار و نالان مادر است
آنکه جانم را برای لحظه ای از عمر او
صد اگر میداشتم، میدادم آسان مادر است
سر چه باشد خاک پایش را برابر میکنم
توتیا خاک مزارش بر دو چشمان مادر است
آنکه با چشم پر از اشک است باقی، “ شاکر” است
وآنکه چشمش بست با قلب پر ارمان مادر است
شعری که بی مناسبت نیست در مورد مادر و پدر که ۱ روز دیگه روز پدر است :
مادرم شبنم گلبرگ حیات
پدرم عطر گل یاس بقاست
مادرم وسعت دریای گذشت
پدرم ساحل زیبای لقاست
مادرم آئینه حجب و حیا
پدرم جلوه ایمان و رضاست
مادرم سنگ صبور دل ما
پدرم در همه حال کارگشاست
مادرم شهر امیداست و هنر
پدرم حاکم پیمان و وفاست
مادرم باغ خزان دیده دهر
پدرم برسرما مرغ هماست
مادرم موی سپید کرده زحزن
پدرم نقش همه خاطره هاست
مادرم کوه وقار است و کمال
پدرم چشمه جوشان عطاست
بالاخره هر چه از مادر بگم کم گفتم امیدوارم بپسندید و نظر دهید.
کلام آخر :
خدایا به هر که دوست می داری بیاموز که دوست داشتن از
زندگی کردن بهتر است .
خدایا شکر که قطره ای از دریای دوست داشتن را در دل من
ریخته ای و هرگز آنرا از من دور نکن
و روز به روز بیشتر کن
و.........
سلام و صد سلام به همه عزیزان امیدوارم که
شاد و خوشحال باشید و خنده و لبخند همیشه با
شما باشد
شب جدایی
ز دو دیده خون فشانم ، ز غمت شب جدایی
چه کنم ؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
همه شب نهاده ام سر ، چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه گدایی
مژه ها و چشم یارم به نظر چنان نمای
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
سر برگ گل ندارم ، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیده ام ز گلها همه بوی بی وفایی
به کدام مذهب است این ؟ به کدام ملت است این ؟
که کشند عاشقی را ، که تو عاشقم چرایی؟
به طواف کعبه رفتم ، به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
به قمار خانه رفتم ، به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی ؟ که درون خانه آیی؟
در دیر می زدم من ، که یکی ز در در آمد
که:درآ،درآ، عراقی ! که تو خاص از آن مایی!
(فخرالدین عراقی)
تقدیم به همه عاشقان که نمیتوانند همه چیز را براحتی با زبان بیان کنند.
راز دل
می پرسی تو را دوست دارم؟
حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم
مگر می شود با کلمات ، احساس دستها را بیان کرد؟
مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگان پر اندیشه
و روشن بین به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد ؟
می پرسی تو را دوست دارم ؟ مگر واقعا پاسخ این سوال را نمی دانی ؟
مگر خاموشی من ، راز دلم را به تو نمی گوید ؟
مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد ؟
راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید ، که من هر لحظه هم می خواهم
به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد ، راز پنهان مرا به
تو نمی گوید ؟
عزیز من ! چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند
همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند ، بجز زبانم که خاموش
است!!!