حالا عربی میگم در مورد لبخند امیدوارم خوشتان بیاد ........
ابـــتــــســـــم
******
عندما لا تستطیع ان تستوعب ما یحصل حولک ...
ابــتــســـــم : فأنت على الأقل لم تصل بعد لمرحلة الجنون...
*****
عندما تحاول ان تقترب خطوة فتجد نفسک قد عدت خطوات للوراء...
ابــتــســـــم : فانت محاط بأناس أقل مایقال عنهم انهم محبطون ...
*****
عندما تبذل کل مابوسعک لتحافظ على هدوئک
واتزانک ولا تستطیع...
ابــتــســـــم : فبالتأکید هناک حساد ومغرضون ...
*****
عندما یصل بک الأمر لتخوض تحدٍ بدون نتیجة تُذکر...
ابــتــســـــم : فلست وحدک ضحیة هذا الکون...
******
عندما تلملم أوراقک المبعثرة وتجدها قد تبعثرت من جدید...
ابــتــســـــم : فقد نسیت أغلاق النوافذ والریاح لیست فی حالة سکون...
*****
عندما تثق فی أقرب الناس إلیک وتسلمهم مفاتیح حیاتک فیخذلونک...
ابــتــســـــم: فهناک الملایین ممن سبقوک عانوا من الخیانة بسبب أو بدون...
*****
عندما تنتهی من قراءة هذا الموضوع . . . . .
ابــتــســــــم : فأنت مازلت تحمل بین حنایاک أملا لحیاتک
........مع تحــــــــیــــــــاتى......
سلام مهربانانم چند روزه کمی ناخوش بودم و نتونستم به وبلاگ سری بزنم و خوشحالم که یه بار دیگه تونستم اینجابیام.
دوست دارم چیزی را بگم که چند روزه ناراحتم کرده چرا بعضی ها از فاش کردن اسرار دیگران خوششان میاد اخه چرا خیانت
اون هم به رفیقشان خیلی کار بدی است وامیدوارم کسی به فکر خیانت نباشد حتی اگر طرف او را رنجانده باشد حالا یک حدیث
میگم در این مورد...............
فاش کردن راز برادرت خیانت است ، پس از این کار دوری کن . ( حضرت محمد ( ص ))
ودوستان واقعی در مواقع سختی شناخته میشوند و این حدیث دیگه..................
در هنگام سختی دوست از دشمن شناخته میشود .
( حضرت علی (ع ) )
دوستان خوبم در این روزهای مبارک رجب هر چه میتونید دعا و نیایش کنید و من حقیر را هم از دعای
خودتان فراموش نکنید.
من به مادر ابو الفضل العباس اعتقاد زیاد دارم و حاجتهای
زیادی را به من داده شاید بعضی ها را نداده شاید مصلحتی بود
که روا نشد خوب حالا یه غزلی را تقدیم به ام البنین سلام الله
علیها می کنم.....................
یک غزل تقدیم به مادر چهار دسته گل پرپر ام البنین (س)
زنی شبیه خودش عاشق،زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دو باره آینه ای دیگر
دوباره داغ به روی داغ ، دوباره درد به روی درد
کبوتران بدون بال ، کبوتران بدون پر
تمام مرثیه ها گفتند: به پای دست تو می افتند
که در مقابل چشمانی ،عطش گرفته و ناباور-
زنی دو بازوی خونین را بلند کرده و می گوید:
دو دست ماه بنی هاشم ، فدای زاده پیغمبر
زنی چونان که شجاعت را چو شیر داده به فرزندان
به آستان تو آورده چهار شیر چونان حیدر
چهار شیر که می غرند،چهار شیر که می جنگند
چهار شیر که می آیند، چهار دسته گل پرپر
چهار دسته گل پرپر، چهار آینه دیگر
ستاره اند؟نه روشن تر،فرشته اند ؟ نه زیباتر
زنی که داغ پسر دارد، دوباره داغ دگر دارد
چه قدر خون به جگر دارد،زنی بدون پسر، مادر!
یا حضرت ام البنین ادرکینی جمیعا ارجوکی............................
الهی قسمت بشه بریم در کنار قبر پاکش در بقیع و
درد دلهایم را به او بگوییم ان شا ءالله قسمت همه
بشه ........آمین
دوستان گلم از همه عزیزان باز تشکر میکنم .
دوستان میگن به فکر عرب و عجم هستم این باعث افتخاره برای من که با همه باشم هیچ فرقی بین انها نیست کاش ترکی میدونستم تا باز مینوشتم ویا زبونهای قشنگ دیگه .
شعر و اسم
رهی
رهــــــا زدســــت هـــوی و هـــوس تــوانی بود *اگـــر بـــجــــای دل از فــکــر بهره ها گیری
هــــزار نــــــکتــــه بــــاریــکــتــر زمـــو دانـــی *
اگــر طـــریـــق خـــرد راه مــعــرفــت گـیری
یَــــمـــی اســت بـحــر خرد بی حدود و بی پایان *بـــکـــوش تــــا ره و رســـم شـنـاگری گیری
خیام
خــــــــرامـــــــان راه رو در وادی عــــشـــــــق *چــــوایــــن ره پـــســت و نــاهــمــوار باشد
یــــــم عـــشــــق و مــحــبـــت پــــر تــــلاطــــم *
در ایـــن یـــم کـــوســه هـــا بـسـیـار بــاشـد
اگـــر خــــواهـــی طــــریــــق عـشــق پــــوئــی *
ز راهــــی رو کـــه بـــس هـــمـــوار بــاشـد
مـــــده افــــسار عــقـــــلــت دســــت شـــیطــان *در ایــــن ره مـــکـــر اوبـــسیـــار بـــاشــــد
رودکی
راست گو باش که سرمنشاء خیراست و صلاح *راستگــوئــی صــفــت بــارز مـردان خداست
وای از آن روز کــه غــرقــاب یــَم کــذب شوی *چــون یــم کــذب همان دامگه شر و بلا است
دانــی ایـــن گــفــتــه پــرنــکـتــه مــردان خـدا؟ *راستگــو عـــاقـبـت الامــر بسی کامروا است
کی زیــان دیـــد کســی در پـــی صـــدق گــفـتـار *صادق از جمله ی اسماء و صـفـات الله ا ست
یـــارب هـــرگـــز ســخــنــم را بــه ره کـذب منه *
ای دعــا یــم هــمــه بر جانب درگاه الــه است
فردوسی
فــصـــــل بـــهـــار و روی دل آرا و زلـــف یـــار *
خوش لحظه ای است ولی چکنم نا مکرر است
راهــی اســت راه عـشق که هیچ ات گریز نیست *آن دل که عاشق است به صــد دل بـرابر است
دلــهــای عـــاشــقــان حــقــیــقی پـر از صفاست *عشـــق خــدا زهــــمــه عــشـقــهــا ســر است
وای از دمــی کـــه عشـــق مــبــَدّل بــه کینـه شد *دلهــای پــر ز کـیــنــه زهــر دشنــه بـدتر است
ســر را بــه راه عشـــق نــهــادن شـهـامـت است *ایــن نــکـتــه از هــزار ســخــن بلکه برتر است
یــارب بـــه را عشـــق مــرا رهــــنـمــون بـــکـن *ایــن ره ز صــد طــریـــق دگــر پر صفاتر است
تو باش من هم هستم
بهم اطمینان بده که راهی رو که درپیش گرفتم ، منو به مقصد می رسونه .
بهم اطمینان بده که کمکم می کنی وباهام همسفری تا آخر جاده .
خیالم رو راحت کن .از هیچ چیزی نترسم . بهم یاد بده که گول نخورم .
بهم اعتماد به نفس بده . بگو با صدای بلند ، این راسته که هر جا برم باهام می آیی .
سایه به سایه ، قدم به قدم ، پهلو به پهلو .
بهم قول بده وقت غروب که دلم می گیره کنارم باشی
وبرام از روشنی فردا بگی . قول بده اگه یه وقتی پام سر خورد ، نذاری بیفتم ته دره .
بیا ورفیق نیمه راه نشو . اینو از همین جا قول بده .
نمون اینجا تو این مرداب به خیال اینکه می خوای پشت سرم آب بریزی
ومنو از زیر قر آن رد کنی . ما تا لب مرز مقصد ، تا لب لبخند و نه !
تا لب مرز ابدیت همراهم باش .
با هم بزرگ بشیم . بالنده تر از همه کاینات
آره ما ؛ من و تو
واما الحین اکتب الشعر العربی لکل شخص المحب لهذه اللغه .
اقدم لکم هذة الخاطره واتممنی ان تنال اعجابکم
قال الفراق ...وقلت لیه الفراق
انت تعلم انک ...کل شئ بعمری
قال العمر....وقلت وشفیه العمر
قال الصبر...قلت مقوى الصبر
قال حبک بقلبی ...کبر وین الصبر
واما الحین الغزوووووله..............................
غزوووولة
ربما نعیش أحلامنا فی
الخیال وحینما تکون مبتورة الأقدام
على أرض الواقع فنخلق لها بدلا من
الأقدام أجنحة تحلق بها فی سماء
أحاسیسنا لنصنع منها مالم نستطع
أن نصنعه فی أرض الواقع
غزووولة
لکلماتک عزف رقیق
یختلف کثیرا عن کلمات الآخرین
وکأننی ألاحق نغمات الإحساس
الرقیقة فی کلماتک أسمع بداخلها
الوفاء وهی تلامس قلبی وهدوء
لامثیل له استنشق عبیر تلک
الاحاسیس الملیئة بالزهور النادرة
بندرة ما تملکی من احساس
الحین ایها الاصدقا ءاذهب باییییییییییییی
خوب دوستان با اجازه همه مهربانان نظر دهید و خوشحال کنید.
سلام صبح همه بخیر. این اشعاررا تقدیم به دوست با وفایم میکنم امیدوارم بپسندد دوستان شما هم نظر دهید .
برایت از حیاط خانه ی دل صد گل احساس خواهم چید// به باغ آرزوهایم گل امید می کارم
ستاره های اقبالم به من چشمک زنان گویند// که تو می آیی ومن اشک شوق از دیده می بارم
شب آرام و هوا رام ، آسمان پر نور// و قرص ماه همچون روی تو در آسمان پیداست
صدای چیزی نمی آید// تو گویی امشب این بیدار مانده ، یکه و تنهاست
شفق سر زد، سیاهی رفت و صبح آمد// و قرص ماه جایش را به مهرِ آسمان بخشید
ومن بیدار و چشمانم به در مانده // برای دیدنت این قلب ناآرام می جوشید
تو گویی انتظارم باز بیهوده ست// نمی آیی و من اینبارهم گول تو را خوردم
از آن ترسم که هجرانت شود و من تنها// شکایت از جفای تو بَرِ مرغ سحر بردم
امیدوارم کسی لحظه ای وداع و جدایی عزیزی را نبیند و پیوسته با آنی باشد که اورا از ته قلبش دوستش داره .ان شاء الله