«•´`•.(*•.¸(`•.¸بــنــت الــزهــــــراء ¸.•´)¸.•*).•´`•»

الهی لا تعذبنی فانی مقر بالذی قد کان منی.فما لی حیله الا رجائی.لعفوک ان عفوت و حسن ظنی.وکم من زله لی فی الخطایا.وانت علی ذو فضل

«•´`•.(*•.¸(`•.¸بــنــت الــزهــــــراء ¸.•´)¸.•*).•´`•»

الهی لا تعذبنی فانی مقر بالذی قد کان منی.فما لی حیله الا رجائی.لعفوک ان عفوت و حسن ظنی.وکم من زله لی فی الخطایا.وانت علی ذو فضل

محبت چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟


سلام به همه مهربانان که به من لطف دارن من این روزا کم اینجا میام

بخاطر مشغله ای که دارم از دوستانی که فرمودند چرا چیزی نمینویسی

ان شا الله خواهم نوشت در ضمن خوبانم نظر یادتون نره  ممنونم زینب .

 برام دعا کنید

*********************

محبت چیست؟

ز دریا پرسیدم که محبت چیست؟

گفتا بی نیازتر از من.

ز آتش پرسیدم که محبت چیست؟

گفتا سوزنده تر از من.

ز آب پرسیدم که محبت چیست؟

گفتا روان تر از من.

ز خاک پرسیدم که محبت چیست؟

گفتا افتاده تر از من.

ز شمع پرسیدم که محبت چیست؟

گفتا گرم تر از من.

ز گل پرسیدم که محبت چیست؟

گفتا زیباتر من.

ز پروانه پرسیدم که محبت چیست؟

گفتا دل داده تر از من.

ازمحبت پرسیدم که محبت چیست؟

گفتا خود عشق است!

ز عشق پرسیدم که محبت چیست؟

گفت آنچه تو دیدی!

وز خودم می پرسم که محبت چیست؟
 
شاید که نگاه عاشقانه ای بیش نیست

****************

خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن

شکسته قلب من

خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن

زغمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن

تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری

شکسته قلب من٬جانا به عهد خود وفا کن

خدایا! بی پناهم  ٬  زتو جز تو نخواهم

اگر عشقت گناه است

ببین غرق گناهم

دو دست دعا برده ام

به سوی آسمانها...

که تا پر کشم به بال غمت

رها در کهکشانها...

چو نیلوفر عاشقانه  ٬  چنان می پیچم به پای تو

که سرتاسر بشکفد گل زهر بندم در هوای تو

زدست یاری اگر که مگیری تو دست دلم را

دگر  ٬  که گیرد؟؟....

به آه و زاری اگر نپذیری شکسته دلم را  ٬ 

دگر که پذیرد؟؟...


خدای مهربونم حاجت همه  را اجابت  فرما

یا ستار و یا رحیم یا الله

دوستش دارم....


به او بگویید دوستش دارم 


 چشمانم اشکبار


دلم پر از غم


قلبم پر از درد


طاقت یه لحظه موندن را ندارم


دلم گرفته است


 به او بگویید من  دروغ نمیگم


به او بگویید من با اویم


به او بگویید درکم کند


 به او بگویید چرا باید اینطور شود


به او بگویید من  هم انسانم


 به او بگویید من هم احساسی دارم


 به او باز بگویید تا بداند


شاید دلش با من باشد


ولی نمیخواهد بیان کند


من به او احترام میزارم


همیشه انی که بودم هستم

 
و تغییری نکردم


اما افسوس ...........


من هستم تا زمانی که او باشد


از همه چیز میگذرم از سایه ها و خیالها


خاطره ها و خوابها 

 
از همه چیز میگذرم 

 
اما هرگز از عشق تو نمیگذرم


حتی اگه مرگ از من بگذرد


دلتنگی هایم را با تو تسهیم کردن


چه زیبا خواهد بود


اگر ترا دلتنگی هایی باشد


از نوع من


دلم می خواهد احتیاجم


نیازم


درد خفه شده ی سینه ام را


همان قدر احساس کنی


که گویی احتیاج توست


نیاز توست


خدا همیشه یارش باشد


و به من خدایا لطفی بکن


دل افسرده ما


قلب شکسته ما


درد م را دوا کن


خدای من ما را به آنچه به رضای توست برسان


و ما را به صراط مستقیم هدایت فرما


یا ارحم الراحمین ارحمنی یا رحمن یا ستار

ای کاشششششششششششششش


گریه کن آسمان......................


گریه کن آسمان

 آسمان ابری است. گرفته است، انگار دلش

 پراز غم است،
 
پر از اندوه،
 
پر از گریه.

چه آرام آرام بغضش می ترکد.
 
اشکهایش چقدر ریز است.

آسمان چقدر آرام گریه میکند.
 
هق هق نمیکند.

بی صدای بی صدا عقده های دلش را بیرون میریزد.

شاید نمیخواهد

کسی صدای گریه اش را بشنود و دلش بگیرد.

آسمان ! مهم نیست که اشکهایت را میبینند.

مهم نیست که اندوه چشمهایت را میدانند و میفهمند که

چشمهایت آبی نیست ، رنگ غم است و خاکستری !

آسمان گریه کن! حالا دیگر همه میدانند دلت

پر از غصه است.

هق هق کن. بلند گریه کن. آن قدر بلند که همه

 صدایت را بشنوند. همه آنهایی که غصة

 چشمهای ترت را دیده اند

 و سردی اشکهایت را حس کرده اند. شاید آنها

 هم دلشان گرفته باشد. شاید چشمهای آنها هم
 
پر از غصه باشد،
 
ولی خجالت بکشند راحت زار زار گریه کنند.

آسمان گریه کن با صدای بلند، آنقدر بلند که من
 
و همة آنهایی که رنگ چشمهایشان خاکستری
 
است درپناه هق هق های تو خالی شوند

از غصه،
 
از بغض،

از اشک

 و از غربت

چشمهای خاکستری.

فدای سرت

آسمان بی کران خدایی....

آسمان بی کران خدایی
 

اشک، غربت غریبی دارد. زمانی جاری می شود بی آنکه


بخواهم. تسلای دلم می شود بی آنکه صدایش بزنم.


آنگاه که بغض به سختی راه گلویم را می بندد و احساس


می کنم که دیگر نمی توانم نفس بکشم، درست همان


هنگامی که از خودم واز همه بدیهایم بیزار می شوم و


میخواهم با تمام وجود فریاد بکشم، اشک قدوم


مهربان و مبارکش را بر چهره ام


 می نهد تا شعله سرکش تمنایم را خاموش کند.


وقتی چشمهایم خیس اند و آیینه دلم هزار ترک

 
برداشته است،


 آرزو می کنم که ای کاش تنها با اشکهایم می توانستم


 بلور شکسته دلم را ترمیم کنم، اما افسوس که می دانم

نمی توانم.


اشک، با همه صداقت و صفایی که دارد و با اینکه دلش


به اندازه آسمان بی کران خدایی آبی و پاک است،
 
تنها آبی است

بر آتش دلم و همین داغ مرا تازه می کند.


و من با اینکه اشک را نمی شناسم، گریه را نمی فهمم و


 سکوت را درک نمی کنم، این را خوب می دانم


که هرگاه دلم


برای خدایی بودن تنگ شود، می توانم خود را به آغوش


گریه بیندازم


و هرچقدر که بخوام با اشکهایم درددل کنم.


**********


  خدای من دعای همه جوونهای دلشکسته


 را اجابت بفرما.